نویسنده:سید رضا طاهری



 

قوانین افزایش انگیزه تحصیلی

انگیزه مانند هر پدیده، تابع یک سری اصول و قواعد است. منظور از این اصول، قوانین نظری و روان شناختی است که دانشمندان بر اساس پژوهش های گوناگون به وجود آنها پی برده اند. شناخت این اصول، به فرد کمک می کند تا بتواند بر اساس آنها سطح انگیزه را در خود یا دیگران افزایش دهد.

اصل اول: تشویق و تحسین، انرژی و انگیزه کودکان را به طور شگفت انگیزی افزایش می دهد.

اگر کودک شما یک گام در مسیر تحصیل بردارد و شما او را تشویق و حرکت او را تمجید کنید، مطمئن باشید که گام های بعدی را استوارتر و با انرژی بیشتر برمی دارد. تشویق، نوعی جرئت دادن به فرد است. کودک شما به سبب این جرئت و قوّت قلب، می تواند وارد دنیای ناشناخته شود و تجربه های تازه بیندوزد. البته تشویق ممکن است در ظاهر، یک عمل ساده به نظر بیاید. برای مثال، اگر کودک شما یک حرکت مثبت در مسیر تحصیل انجام دهد و شما با گفتن عبارت های «آفرین»، «عالی بود»، «چه خوب» و «احسنت»، او را تشویق کنید یا او را ببوسید و در آغوش بگیرید؛ این تشویق ساده چندین نیاز روان شناختی کودک شما را ارضا می کند و او را به حرکت، جهش، تلاش و موفقیت وا می دارد.

اصل دوم: احساس شایستگی و کارآمدی تأثیر چشم گیری بر میزان انگیزه کودکان دارد.

احساس شایستگی و کارآمدی، به این معناست که کودک احساس کند از کارآیی و توان لازم برای رسیدن به نتیجه برخوردار است. به بیان دیگر، کودک استعدادهای خود را باور داشته و برای خود ارزش و احترام قائل باشد. برای بیان این واقعیت، در متون روان شناسی، واژه هایی چون احساس توان مندی، احساس کارآیی، احساس خودکارآمدی، احساس خودباوری، احساس استقلال، احساس عزت نفس، حرمت خود و اعتماد به نفس نیز به کار رفته است.1
احساس شایستگی، خودباوری و حرمت خود، زمانی در کودک شکل می گیرد که والدین به او احترام بگذارند، به او اعتماد کنند، حرف های او را بشنوند، به توانایی او اعتقاد داشته باشند، تجربه های موفقیت او را در زندگی افزایش دهند و مهارت های لازم را به او بیاموزند. در مقابل، زمانی که والدین برای کودکان خود احترام قائل نباشند، احساس شایستگی و خودباوری در آنها کاسته می شود و کودکان انگیزه خود را از دست می دهند؛ زیرا اگر والدین به خواسته های معقول کودکان خود رسیدگی نکنند، یا در موارد مناسب به آنان استقلال و خودمختاری ندهند و برخوردشان با کودکان، منطقی و احترام آمیز نباشد، کودکان احساس می کنند مانند افراد بی عرضه و بی لیاقت با آنان رفتار شده است. این امر، احساسات منفی را در کودکان زنده می سازد و آنان در رفتار با والدین خود احساس خشم، ناراحتی، دلخوری و رنجش را تجربه می کنند. پیدایش این احساس ها و افزایش پیوسته آنها اشتیاق، میل، علاقه و رغبت را در آنان نابود می کند و از پیشرفت خود دل سرد، بی انگیزه و ناامید می شوند.

اصل سوم: هر چه هدف انسان در زندگی ارزشمند تر باشد، انگیزه او برای رسیدن به آن بیشتر می شود.

انسان با انجام دادن هر کار در زندگی، می خواهد به یک نتیجه ای دست یابد. هر چه این نتیجه در نظر فرد، ارزشمند، با اهمیت، سودمند و خواستنی باشد، به همان اندازه، انگیزه فرد برای رسیدن به آن بالا می رود. بنابراین، یکی از علت های بی انگیزه بودن دانش آموز برای تحصیل، نگاه نادرست او به هدف است. چنین دانش آموزی یا هدفش روشن نیست و نمی داند چرا باید درس بخواند و درس خواندن چه فایده ای برای حال و آینده او دارد یا ممکن است تصویر روشنی از آینده تحصیل خود داشته باشد، ولی ارزش و اهمیت آن را درک نکند. از همین رو، برخی نظریه های انگیزش، ارزشمندی هدف را یکی از مؤلفه های اصلی انگیزش دانسته اند. مثل نظریه انتظار ضرب در ارزش و انگیزه پیشرفت که ارزشمند بودن هدف را یکی از ارکان انگیزه معرفی می کند. برای اینکه نقش هدف در ایجاد انگیزه روشن تر شود، به تحقیق مک کورماک2 توجه کنید. وی در سال 1979 از کارشناسان ارشد مدیریت بازرگانی هاروارد پرسید: «آیا برای آینده خود هدف های مشخص و مکتوب دارید؟» 3 درصد افراد، هدف مکتوب داشتند. 13 درصد هدف داشتند، ولی مکتوب نبود. 84 درصد افراد هیچ هدفی نداشتند. 10 سال بعد پژوهشگران بار دیگر با آن افراد مصاحبه کردند. آن 13 درصد که هدف غیر مکتوب داشتند، دوبرابر آن 84 درصد، درآمد کسب کردند، ولی آن 3 درصد که اهداف مکتوب داشتند، 10 برابر آن 97 درصد دیگر، درآمد کسب می کردند.3 بنابراین، اگر دانش آموزان از هدف ها و نتایج فعالیت های خود آگاه نباشند و ندانند این تلاش ها چه اهدافی را تأمین می کنند، انگیزه برای یادگیری نخواهند داشت.4 از این رو، دانش آموزان زمانی بیشتر برانگیخته می شوند که هدف های مهم و دست یافتنی داشته باشند.

اصل چهارم: هر چه کودکان موفقیت بیشتری را تجربه کرده باشند، انگیزه آنها برای موفقیت های بعدی بیشتر می شود.

اگر کودک شما به اندازه کافی تجربه های موفق در زندگی خود داشته باشد، احساس می کند توانایی و شایستگی لازم برای موفق شدن را دارد. در نتیجه، برای موفقیت و پیشرفت، انگیزه پیدا می کند. به همین دلیل است که می گویند: «هیچ چیز مانند خود موفقیت، به موفقیت کمک نمی کند».5
برای اینکه فرد احساس موفقیت را در کارنامه زندگی خود تجربه کند، دو چیز دخالت دارد: یکی وجود تجربه های واقعی موفقیت است و دیگری معنایی که فرد به شکست های خود می دهد. افرادی که شکست های خود را به عوامل پایدار، درونی و همیشگی نسبت می دهند، دچار حالتی از درماندگی و ناتوانی می شوند که در اصطلاح، آن را «درماندگی آموخته شده» می نامند. افرادی که گرفتار این حالت می شوند، گمان می کنند هر چه بیشتر بکوشند کمتر نتیجه می گیرند. در نتیجه، هیچ تلاشی نمی کنند . این افراد نه تنها هیچ انگیزه ای برای پیشرفت ندارند، به افسردگی نیز گرفتار می شوند. در این دسته از افراد، فقط معنای شکست، آنها را درمانده نمی سازد، بلکه آنان از موفقیت های خود نیز برداشت منفی نگرانه دارند؛ چون موفقیت هایشان را نه به توانایی و تلاش خود، بلکه به شانس و موقعیت نسبت می دهند.6

اصل پنجم: تقویت حس کنجکاوی و تلاش برای شناختن اشیا، انگیزه درونی کودکان را برای یادگیری افزایش می دهد.

انگیزه درونی، ارزش و ماندگاری بیشتری نسبت به انگیزه بیرونی دارد. یکی از عوامل تحریک کننده انگیزه درونی، حس کنجکاوی و تلاش برای فهمیدن است. هر چند کودکان به طور طبیعی در مورد محیط و اطراف خود کنجکاو هستند و یک سره می کوشند محیط خود را به شکل مؤثر کشف کنند، در مورد مسائل تحصیلی گاهی این گونه نیست و کودک به جای آنکه کنجکاو باشد و درس ها را برای یاد گرفتن بخواند، به خاطر تشویق های بیرونی مانند نمره، رقابت، جلب نظر معلم و والدین این کار را انجام می دهد. در نتیجه، حس کنجکاوی خود نسبت به درس ها و انگیزه درونی دانستن و فهمیدن را از دست می دهد. اگر والدین بتوانند حس کنجکاوی کودکان را به مطالب درسی، تحریک و اشتیاق دانستن و فهمیدن را در آنان ایجاد کنند، انگیزه پایدار در آنها به وجود آورده اند.

اصل ششم: داشتن انتظارات بالا و واقعی از کودکان، بر انگیزه آنان می افزاید.

پژوهش ها نشان می دهد کودکانی که از انگیزه پیشرفت بالایی برخوردارند، والدین آنها انتظارات بالایی از کودکان خود داشتند. والدینی که انتظارات بالا از کودکان خود دارند، برداشت آنها از میزان توانایی و استعداد فرزند خود درست و مناسب است. در واقع، انتظارات بالا، خودباوری و احساس کارآمدی را در کودکان تقویت می کند.7 همان گونه که پیش از این نیز مطرح شد، خودباوری و احساس شایستگی، عاملی مؤثر در افزایش انگیزه است. کودکان برای جلب توجه بزرگ ترها می خواهند انتظارات آنان را برآورده سازند. زمانی که انتظارات بالا باشد، انگیزه و تلاش کودکان بیشتر می شود و این امر، هم بر خودباوری آنان می افزاید و هم اشتیاق در یادگیری تجربه های تازه را فراهم می سازد. گاهی والدین نگرانند که انتظارات بالا سبب شکست کودکان و کاهش اعتماد به نفس آنان شود. این امر زمانی اتفاق می افتد که انتظارات والدین، بدون توجه به توانایی و مهارت آنان شکل بگیرد، در حالی که کودکان نیاز دارند در موقعیتی قرار بگیرند که از همه توان خود بهره ببرند.8 داشتن انتظارات پایین، به یک معنا دست کم گرفتن کودکان است که آنان هرگز چنین چیزی را نمی پذیرند و دوست دارند توانایی هایشان به خوبی در نظر گرفته شوند. بنابراین، همواره دوست دارند با کسانی همراه شوند که انتظارات زیاد از آنها دارند.

پی نوشت ها :

* این مقاله گزینش و تلخیصی است از: نجیب الله نوری، انگیزه های بزرگ برای دانشمندان کوچک، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، چاپ اول، 1390.
1. ایجاد انگیزه در کودکان؛ ابزارها و روش هایی برای کمک به خودجوش بودن کودکان، صص 79 ـ 86 و 183.
2. Mc kormack.
3. برایان تریسی، هدف، ترجمه: مهدی قراچه داغی، ص16.
4. روان شناسی پرورشی نوین؛ روان شناسی یادگیری و آموزش، ص373.
5. روش های پیش گیری از افت تحصیلی، ص51.
6. جان ای گلاور و راجر اچ برونینگ، روان شناسی تربیتی، ترجمه: علی نقی خرازی، ص285.
7. ریموند ولادکوفسکی و جودیت جنیز، شوق یادگیری؛ چگونه کودکان را به یادگیری علاقه مند کنیم؟، ترجمه: محمود پناهی شهری، ص36.
8. ایجاد انگیزه در کودکان؛ ابزارها و روش هایی برای کمک به خودجوش بودن کودکان، ص211.

منبع : فصلنامه اشارت، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، شماره 148.